15.

مثل هرروز صبح با تعجب در اینه به چهره ی خود نگریست و با تمسخر به خود گفت:"من این را نخواسته بودم!" 

پرنده ها میروند در پرو می میرند-رومن گاری


14.روایت زندگی

بغض پیچیده به تن تک تک کلماتمان..کلمات هم پیچیده اند به دست و پای زندگیم!من تاب این همه بغض را ندارم..